جیمین فیک زندگی پارت ۳۷#

جیمین فیک زندگی پارت ۳۷


ویو ات
تو گمدم دنبال لباس گشتم از اونجایی که جیمین هم بود پس بهتره یه لباس بپوشم که باز باشه خودم خیلی خوشم نمیاد از لباس های باز دخترونه اما اینبار فرق داره.
از اونجایی که لباسام خیلی به درد نمیخورد و وقت خرید نبود رفتم سراغ کمد لباس مانی بدون اینکه متوجه بشه . یه نیم تنه مشکی کوتاه چشمم رو جذب کرد برداشتم اتاقم با یه شلوار جین پوشیدم ( اسلاید دوم لباس ات ) رفتم جلو اینه و یه چرخی به خودم زدم خودم با این لباس یکم خجالت میکشیدم ( شاید به نظرتون که لباس خیلی باز نیست اما برای ات که لباس های پوشیده میپوشید باز بود ).
دم در رفتم و مانی هم اومد بدرقم کنه

مانی: هی گدا بودی؟ چرا لباس من رو پوشیدی
ات: خسیس نباش بابا پس میدم بهت
مانی: باشه مواظب باش
ات: باشه
مانی: زیاد مست نکن
ات: باااشه
مانی : با پسرا لاس نزن اصلا با هیچی لاس نزن
ات: بااااشه
مانی: خوب غذا بخور
ات: باشه مامانی میشه برم
مانی : بی ادب برو

ات رفت سمت ماشین و به سمت ادرس رفت ...
.
.
.
میدونم خوب نشد اما امید وارم خوشتون بیاد و حمایت کنید. نظرتون هم بگید که اسم مانی رو تو داستان عوض کنیم یا نه
دیدگاه ها (۳)

جیمین فیک زندگی پارت ۳۸#

جیمین فیک زندگی ادامه پارت ۳۸#

جیمین فیک زندگی پارت ۳۶#

جیمین فیک زندگی پارت ۳۵#

جیمین فیک زندگی پارت ۳۳#

جیمین فیک زندگی پارت ۷۷#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط